جدول جو
جدول جو

معنی غالب شدن

غالب شدن
(طَ لَ دَ)
چیره گشتن. اعتلاء. غالب گردیدن: تا اشتها غالب نشود چیزی نخورند. (گلستان). و عنفوان شبابم غالب شدی. (گلستان).
صبر معشوق و عشق غالب شد
تا بدستۀ درفش غایب شد.
سعدی (هزلیات).
عشق غالب شد و از گوشه نشینان صلاح
نام مستوری و ناموس و کرامت برخاست.
سعدی (طیبات).
گر نشد اشتیاق او غالب صبر و عقل من
این بچه زیردست گشت آن بچه پایمال شد؟
سعدی (بدایع).
تکویح. استحواذ. جب. ابلال. رین. قأل به، غالب شد بسبب آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا