جدول جو
جدول جو

معنی غازی سمرقندی

غازی سمرقندی
(یِ سَ مَ قَ)
امیر دولتشاه بن علاءالدوله بختیشاه الغازی السمرقندی. مؤلف کتاب تذکره الشعراء معروف به تذکرۀ دولتشاه که در سال 892 هجری آن را تألیف کرده است و یکبار در هند و بار دیگر در تاریخ 1318 هجری قمری / 1900 میلادی به سعی و اهتمام پرفسور ادوارد براون انگلیسی در مطبعۀ بریل در شهر لیدن به طبع رسیده است. پروفسور برون در مقدمۀ این کتاب می گوید: چون دیدم که میل اکثر طلبۀ زبان فارسی به آثار اشعار شعراست خیال کردم که یکی از تذکره هایی که از احوال این طایفه حاکی است نزد ایشان خوبتر و مرغوبتر خواهد بود، وچون مناقب الشعراء ابوطاهر خاتونی که معاصر سلاجقه بوده بکلی از میان رفته و لباب الالباب عوفی به غایت نادرست و در آن وقت در دستم نبود مصلحت چنان دیدم که تذکره الشعراء دولتشاه که معاصر مولینا نورالدین عبدالرحمان جامی قدس الله سره بود و کتاب خود را در سنۀ 896 نوشت بدواً اختیار افتد تا در این کتابخانه (کتاب خانه آثار ادبای فرس که براون می خواسته است با طبعکتب مهم فارسی بوجود آورد) نخستین جلد باشد با وجودآنکه یک مرتبه در سنۀ 1305 هجری قمری در بمبئی چاپ شده است و بیشتر مضامین آن در جلدی ترکی العباره مسمّی به سفینه الشعراء که در سنۀ 1259 در اسلامبول چاپ شد مندرج است چرا که این تذکرۀ دولتشاه کتابی است سلس العباره مشتمل بر احوال صد و پنجاه کمابیش از مشاهیر شعراء متقدمین و متوسطین و علاوه بر آن اطلاعات کثیره دارد از تاریخ سلاطین ماضیه و دول حالیه بطوری که مقدمه و مدخل خوبی است از برای هر کسی که بخواهد این قسم معلومات را بهم رساند و چون خود کتاب حاضر است و محاسن آن واضح و باهر در وصف آن اطناب را صواب نمی بینم ولی در بارۀ مؤلف آن چند کلمه گفتن روا باشد: در کتاب مجالس النفایس تصنیف امیر علی شیر نوایی که ممدوح و مربی دولتشاه بود در ابتدای مجلس ششم چنین نوشته یافتم مجلس ششم: در ذکر امیرزادگان سخنور و بزرگان و نام آوران دیگر خطۀ خراسان که با وجود قریحۀ قوی به شاعری نمی پردازند یعنی اوقاتشان مساعدت به این کار نمیکند و فقط گاه گاه محض تفریح بشعر و شاعری توسل جویند. یکی از این نوع امیران فیروزشاه پسر امیرعلاءالدوله اسفراینی پسر عموی امیر دولتشاه است، مکنت و عظمت وی از آفتاب روشن تر است و احتیاج به تعریف و توصیف ندارد. خود امیر علاءالدوله هم مرد اهلی بوده ولی خللی در مغزش پیداشد اما امیر دولتشاه مرد درویش منش و صاحب قریحۀ غرّا بوده و مردانگی و دلیری بسزا هم داشته، لیکن از طریق آباء و اجدادی و جاه و جلال روگردان شده کنج عزلت گزیده به کنج قناعت و شغل زراعت و دهقنت پرداخت و تمام اوقات فراغت خود را به کسب کمالات و اخذ معلومات و تکمیل نفس صرف کرد و ضمناً تذکره الشعرای محققانه ای تألیف کرده است که مطالعۀ آن درجۀ کمالات نفسانی مؤلف را بخوبی آشکار می کند و متأسفانه در همین روزها خبر فوت وی را به من دادند خدای تعالی غرق رحمتش کند این مطلع از اوست:
زهی از آفتاب عارضت شمع جهان روشن
ز چشم آن روشنی کرده دلم را خانمان روشن.
و هم در اول مقدمۀ همان نسخه که در سنۀ 1897 استنساخ یافت و حالا در کتب خانه بزرگ لندن محفوظ است آن امیر جلیل تذکرۀ دولتشاه را مذکور دارد و می گوید: امیر دولتشاه یکی از امیرزادگان مشهور و اصیل ملک خراسان و بزیور علم و دانش مبسوط متحلی و با تاج فقر و قناعت متوج است. تذکرۀ مزبور را بنام سلطان صاحب قران تألیف و نام نامی شعرای ماضی و فصحای گذشته را زنده کرده است. در بعضی مواقع این کتاب هم لختی از احوال دولتشاه به قراین معلوم میشود چنانچه از حسب حالی که در مقدمۀ آن درج کرده است (صص 11- 14) می بینیم که در سن پنجاه سالگی به تألیف این کتاب شروع کرد و به خیال خودش شخص اول بوده که حالات و مقامات شعرای ایران را نوشته یعنی که بر کتابهای ابوطاهر خاتونی و عوفی که چند سال قبل از او از این قبیل تألیفها ساخته بودند مطلع نبود و از جایی دیگر (صص 337- 338) معلوم میشود پدرش علاءالدوله از مقربان و ندمای شاهرخ سلطان بود و از جایی دیگر (صص 455- 456) معلوم میشود که برادرش امیر رضی الدین علی ازندمای سلاطین و امرا بوده است چنانکه ندیم سلطان بابر و امیر محمد خدایداد بود و از خاتمۀ کتاب (صص 532- 533) معلوم می شود که دولتشاه در جنگ چکمن سرای که میان ابوالغازی سلطان حسین و شاهزاده سلطان محمود واقع شد حاضر بود، در سائر مواقع که به احوال خود اشاره می کند بیشتر شکایت می کند چنانچه (ص 80) بعد از وصف سخاوت سلاطین پیشین نسبت به شعرا می گوید اکنون اگر شاعری از ممدوح خود دو خروار شلغم طلب کند حقیر ندانندو منت دارند که تخفیف تصدیع می کند و در جایی دیگر (صص 179- 180) شکایت می کند از آن که مردم فرومایۀ دون که کار ایشان و پدران ایشان گاوبندی بود اکنون دم از سیاقت دیوانی و عمل سلطانی می زنند و به علمداری مشغول میشوند که کارها نقصان دین و ملت و شکست شرع و سنت است و در جایی دیگر (ص 423) علما و شعراء وقت خود را زجر و ملامت می کند که چرا از کلمه الحق خاموش می مانند و زبان به نصیحت بزرگان نمی گشایند، و در جای دیگر (صص 291- 292 و ص 437) از فقر و بی چیزی و قرضداری خود و سنگدلی و درشتی و خونخواری علمداران که به قول خودش شیوۀ ایشان طمع به مال مسلمانان است و کیش ایشان دروغ و بهتان، شکایت می کند و از اینهمه معلوم میشود که با وجود اصالت و نجابت و حسب و نسب و فضل و عرفان و تقریب به بارگاه سلطان و تربیت وزیر امیرعلی شیر باز گاه گاهی مبتلای زحمت و مشقت میشد ودر صحبت عرفا و شعرا و مطالعۀ دواوین شعر و کتب تواریخ و سیر تسلی می جست... (مقدمۀ تذکره الشعراء چ لیدن)
لغت نامه دهخدا