آشکارا کردن عیب. بنمودن نقص. ایراد گرفتن. انتقاد کردن. به نقص و خطا منسوب داشتن. برشمردن عیب و نقص: چو دشوارت آید ز دشمن سخن نگر تا چه عیبت گرفت آن مکن. سعدی. متکلم را تا کسی عیب نگیرد سخنش صلاح نپذیرد. (سعدی). ، نکوهیدن. سرزنش کردن: به کس مگوی که پایم بسنگ عشق برآمد که عیب گیرد و گوید چرا به فرق نپویی. سعدی. دوستان عیب مگیرید و ملامت مکنید کاین حدیثی است که از وی نتوان بازآمد. سعدی