جدول جو
جدول جو

معنی عوق

عوق(فَ)
بند کردن و بازداشتن و برگردانیدن و بر تأخیر و درنگ داشتن. (از منتهی الارب) (آنندراج). حبس کردن و بازداشتن و منع کردن وبند نمودن. (ناظم الاطباء). منع کردن و منصرف کردن وبه تأخیر واداشتن کسی در امری. (از اقرب الموارد) ، ماعاقت المراءه عند زوجها و لالاقت، نچسبید آن زن به دل شوهر خود. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و اصل آن چنین بوده است: ماعاقت زوجها عن النظر و المحبه اًلی الغیر و لالاقت عنده، آن زن منع نکرد شوی خود را از نگریستن و محبت ورزیدن بدیگران، و نچسبید به وی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا