جدول جو
جدول جو

معنی عوف

عوف(خَ عَ لَ)
گردیدن مرغ پیرامون چیزی، یا گردیدن مرغ مترددانه به ارادۀ فرودآمدن بر چیزی. (از منتهی الارب). دور زدن و گردیدن پرنده بر چیزی یا بر آب یا بر مردارو جیفه، و یا دور زدن وی بقصد فرودآمدن. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). عیف. رجوع به عیف شود، چسبیدن بر چیزی و لازم شدن. (از منتهی الارب) (آنندراج). ملازم شدن ’عوف’ را که گیاهی است خوشبو. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا