جدول جو
جدول جو

معنی عوذه

عوذه(ذَ)
افسون و تعویذ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رقیه و تعویذی که انسان برای جلوگیری از ترس یا جنون یا نظر زدن، مینویسد و بر خود می آویزد. (از اقرب الموارد). ج، عوذ. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

واژه‌های مرتبط با عوذه

شعوذه

شعوذه
چالاک دستی تردستی پوسانه تردستی کردن حقه بازی نمودن، نیرنگ زدن، حقه بازی تردستی، نیرنگ
فرهنگ لغت هوشیار

لوذه

لوذه
هر چیز شیرین و چرب (خواه لقمه و خواه سخنان خوب و دلکش)، فروتنی چاپلوسی تملق
فرهنگ لغت هوشیار

عوجه

عوجه
درخت مُرّ مَکّی است. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به مر مکی شود
لغت نامه دهخدا

عووه

عووه
آفت و بلا رسیدن به زراعت. (از اقرب الموارد). عاهه، دچار آفت و بلا شدن زراعت شخص. (از اقرب الموارد). عاهه. رجوع به عاهه شود
لغت نامه دهخدا