برگردیدن و بازگشتن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). گردیدن و بازگشتن و یابازگشتن بسوی کسی پس از روی گردان شدن از وی. (از اقرب الموارد). عوده. معاد. رجوع به عوده و معاد شود، بازگردانیدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، رد کردن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بیمارپرسی نمودن. (از منتهی الارب) (آنندراج). عیادت کردن مریض. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عیاد. عیاده. عواده. رجوع به عیاد و عیاده و عواده شود، پیاپی آمدن چیزی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، عادت چیزی کردن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). عادت قرار دادن چیزی را. (از اقرب الموارد) ، چنین گشتن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، روی آوردن بر نیکی، گویند: عاد بمعروفه، گشتن و شدن، بمعنای ’صار’، که در این صورت از اخوات ’کان’ بحساب می آید. و گاهی برای دلالت بر انتقال از حالتی بحالتی بکار رود، دیگربار کاری را انجام دادن: عاد لما فعل، نقض کردن. (از اقرب الموارد)