جدول جو
جدول جو

معنی عنان کش

عنان کش
(بَخْیَ / یِ)
آنکه عنان سوار را بکشد. (آنندراج). که عنان کشد. که عنان اسب کشیده دارد ایستادن را:
معجز عنان کش سخن توست اگرچه دهر
با هر فسرده ای به وفا همرکاب شد.
خاقانی.
، آهسته به راه رونده، سخن به تأمل گوینده. (آنندراج) ، که عنان از دست سوار بکشد. که عنان بستاند از دست سوار. سرکش. (ناظم الاطباء).
- عنان کش شدن، آهسته براه رفتن. (ناظم الاطباء).
- ، در کارها تأمل کردن و بتأنی کار کردن. (ناظم الاطباء).
- عنان کش کردن، کشیدن عنان به قصد ایستادن. توقف کردن.
- عنان کش نکردن، توقف نکردن. درنگ نکردن: چون از آنجا کوچ کردند تا به کنار کش عنان کش نکردند. (تاریخ جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا