جدول جو
جدول جو

معنی عمل یافتن

عمل یافتن
(زَ دَ)
انجام گرفتن. به مرحله درآمدن. بار آمدن. پرورده شدن. درست شدن. رجوع به عمل یافته شود
لغت نامه دهخدا