یکی از شعرای قرن چهارم و پنجم هجری قمری است و ابیات ذیل از وی در لغت فرس اسدی (چ عباس اقبال) به عنوان شاهد آمده است: ذیل لغت ’پالیک’ بمعنی پای افزار: از خز و پالیک آنجای رسیدم که همی موزۀ چینی میخواهم و اسب تازی. ذیل لغت ’زفت’ بمعنی بخیل: از لئیمان به طبع ممتازی از خسیسان به عقل بی جفتی منظرت به ز مخبرست پدید که بتن زفتی و بدل زفتی. ذیل لغت ’غراشیده’ به معنی خشم گرفته: درآمد ز درگاه من آن نگار غراشیده و رفته زی کارزار. ذیل لغت ’غوره’به معنی حصرم: برفتم به رز تا بیارم کنشتو چه سیب و چه غوره چه امرود و آلو. ذیل لغت ’غوشا’ به معنی سرگین گاو و گوسفند: رو همان پیشه که کردی پدرت هیزم آور ز رز و چین غوشا. ذیل لغت ’فلج’ بمعنی غلق: در بفلجم کرده بودم استوار وز کلیدانه فروهشته مدنگ. ذیل لغت ’ماکول’ بمعنی گلوبنده و قوی اندام و کارکن: قلیه کردم زود و آوردمش پیش تا بخوردند آن دو ماکول نهنگ