جدول جو
جدول جو

معنی عقم

عقم
(خَ فَ)
خاموش گردیدن. (منتهی الارب). عقم. (اقرب الموارد). و رجوع به عقم شود، نازاینده شدن زن و قبول نکردن رحمش آب مرد را. (از منتهی الارب). عقم. عقم. و رجوع به عقم شود. سترون شدن زن
لغت نامه دهخدا