جدول جو
جدول جو

معنی عقعق

عقعق
(عَ عَ)
مرغی است ابلق از نوع غراب، آوازش عین قاف است، به فارسی عکه نامندش. حرام است در صحیح مانند غراب. و اگر دماغ آن را بر پنبه طلا کنند و بر زخم تیرنهند پیکان تیر به آسانی بیرون آید. (منتهی الارب). طائری است سیاه و تیزپرواز، و گویند مرغی است سیاه و سفید که آن را عکه و زاغ دشتی گویند. (غیاث اللغات). صلصل گویند و عکه نیز خوانند و در پارسی کالنجه گویند. و به شیرازی قالنجه و به پارسی کالیجه گویند. (از اختیارات بدیعی). به فارسی قالجه و به هندی موکا گویند و آن از طیور معروفه است و از کلاغ ابلق کوچکتر و خوش منظرتر. (از الفاظ الادویه). از طیور معروفه و از کلاغ ابلق کوچکتر و مطبوع تر و به ترکی صعصقان، و دراصفهان غلاجاره ای نامند. (از تحفۀ حکیم مؤمن). پرنده ای است به اندازۀ کبوتر و بر شکل غراب، آن را قعقع نیز نامند و عامۀ عرب قعق نیز گویند عرب آن را بدیمن میدانند و در سرقت و خیانت و خباثت بدو مثل زنند. (از اقرب الموارد). پرنده ای است از راستۀ سبکبالان جزو دستۀ دندانی نوکان از تیره کلاغها، که در اکثر نقاط کرۀ زمین یافت میشود. این پرنده دارای جثۀ متوسط است (تقریباً به اندازۀ یک کبوتر) و دمی دراز دارد. رنگ پرهایش سیاه و سفید است. پرهای سیاهش متمایل به بنفش و ارغوانی است و پرنده ای چابک و موذی و مزور و خوراکش دانه و میوه و حشرات و گوشت و تخم مرغان دیگر است. زیر سینۀ مادۀ آن سفید رنگ است. عقعق بطور کلی پرنده ای است مضر، زیرا تخم پرندگان مفید دیگر را میخورد و نسل آنها را کم می کند. بنابراین از ازدیاد نسل این پرنده باید جلوگیری کرد. بهترین طرز دفع آن شکار با تفنگ یا مسموم کردن طعمه های گوشتی این جانور است. نوک او نسبهً طویل ولی کاملاً قوی است. پنجه هایش بلند و منتهی به ناخن های خمیده است. لانه اش راروی درختان بزرگ نزدیک آبادیها بنا می کند. بسیار زود با انسان مأنوس میشود و زبان صاحبش را درک می کند و گاهی هم برخی صداها را تقلید می کند. (فرهنگ فارسی معین). شک. کلاژه. کلاچ. (مهذب الاسماء). شمشیر دنبه. (دستوراللغه). کندش. کلاغ پیسه. غلبه. غلپه. کلاچه. قالنجه. کلاغ زاغی. زاغی. زاغچه. کشک. کسک. کندش. کندس. عکعک. کشکرک. قشقره. زاغ پیسه. زاغ دورنگ. زاغ سیاه سفید. کراک. جنگلاهی. (سروری). چنگلاهی. (سروری). ج، عقائق. (دهار) :
گوشم نشنود لحن بلبل
چون گشت سرم به رنگ عقعق.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا