معنی عظم
- عظم (تَ)
- بزرگ و کلان شدن. (از منتهی الارب). بزرگ شدن، مقابل صغر. (از اقرب الموارد). بزرگ شدن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). عظامه. و رجوع به عظامه شود، سخت شدن کار: عظم الامرعلی فلان، کار بر او سخت و شاق شد. (از اقرب الموارد)
استخوان خورانیدن. (از منتهی الارب) : عظم الکلب، سگ را استخوان خورانید. (از اقرب الموارد)
