جدول جو
جدول جو

معنی عطسه زدن

عطسه زدن
(زَ دَ)
عطسه دادن. عطسه کردن:
گر تو از بوی مشک عطسه زنی
هر که حاضر دعات بسراید.
خاقانی.
یرحمک اﷲ زد آسمان که دم صبح
عطسۀ مشکین زد از صبای صفاهان.
خاقانی.
هر دم هزار عطسۀ مشکین زد از تری
مغز جهان ز رایحۀ عنبر سخاش.
خاقانی.
- عطسه زدن صبح، کنایه از برآمدن آفتاب:
چون نافۀ مشک شب بسوزد
بس عطسه که آن زمان زند صبح.
خاقانی
لغت نامه دهخدا