عارض شدن و پدید گشتن عطسه و زفرافیدن. (ناظم الاطباء). عطسه کردن. عطسه زدن. عطس. عطاس. کداس. کدسه. کدسان. (از منتهی الارب) : شاخ چو آدم ز باد زنده شد و عطسه داد فاخته الحمد خواند گفت که جاوید مان. خاقانی. از جگر جیش خان خاک زند جوش خون عطسۀ خونین دهد بینی شیران ز شم. خاقانی. که آن مهربان ماه خسروپرست به اقبال شه عطسه ای داد و رست. نظامی