جدول جو
جدول جو

معنی عسر

عسر
(خَ / خِ)
دشوار گردیدن. (از منتهی الارب). دشخوار شدن. (المصادر زوزنی). دشخوار شدن کار. (تاج المصادر بیهقی). دشوار شدن. (ترجمان علامه جرجانی). ضد یسر. (از اقرب الموارد). دشوار شدن شیر و باران و علم و کار. (دهار). عساره. و رجوع به عساره شود، در وقت تنگدستی از مدیون و غریم وام خود را خواستن. (از اقرب الموارد). عسر. رجوع به عسر شود، تنگ و سخت گردیدن روزگار. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عساره. و رجوع به عساره شود، دشوار شدن زن را زادن بچه. (از منتهی الارب). عساره. و رجوع به عساره شود، بیرون نیامدن آنچه در شکم است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عساره. و رجوع به عساره شود، مخالفت کردن با کسی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عساره. و رجوع به عساره شود
لغت نامه دهخدا