جدول جو
جدول جو

معنی عسر

عسر(خَ)
وام خواستن از غریم به وقت تنگدستی او. (از منتهی الارب). وام خواستن در حال تنگی دست. (المصادر زوزنی). وام خواستن در وقت تنگدستی غریم. (تاج المصادر بیهقی) : عسر فلان الغریم، فلان در وقت عسرت و تنگدستی خود از مدیون دین خود را خواست، و در این صورت او را ’عاسر’ گویند. (از اقرب الموارد) ، از سوی چپ آمدن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، به دشواری زادن بچه را. (از منتهی الارب) : عسرت المراءه، زادن آن زن دشوار و سخت گشت. (از اقرب الموارد). عسران. و رجوع به عسران شود، به قهرو ناپسندی گرفتن مال را از کسی. (از منتهی الارب) ، دم برداشتن شتر ماده در دویدن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دنبال برداشتن شتر. (تاج المصادر بیهقی). عسران. و رجوع به عسران شود
لغت نامه دهخدا