جملۀ دعائی مرکب از فعل و فاعل، به معنی نام او عزیز و ارجمند باد. جملۀ دعایی که معمولاً پس از ذکر نام خداوند آرند. ثنائی که پس از بردن نام خدای تعالی آرند. ذکری که پس از بردن نامی از نامهای خدای تعالی آرند. و رجوع به عزّ شود: که کرد جز خدای عزّ اًسمه رضا رضای او قضا قضای او. منوچهری. بر او ایزد عز اسمه این کرامت پاینده داراد. (فارسنامۀ ابن البلخی). در ذات تو نهاد ملک عزّ اًسمه ذهن و ذکاء و فطنت وفرهنگ و هوش و هنگ. سوزنی. هست امّیدم بصنع و لطف حق عز اسمه کاتصالی باشدم با مجلس عالی بکام. انوری. تقدیر حق عز اسمه چنین بود. (گلستان). شکر نعمت باری عز اسمه همچنان بر من افزونتر است. (گلستان). ثروت و دستگاه او باری عز اسمه تمام و مکمل گرداناد. (تاریخ قم ص 4). تا لاجرم حق عز اسمه... (تاریخ قم ص 8)