رسیدن در پای کسی پس لنگیدن. لنگیدن خلقی نه عارضی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عرجان. لنگی غیرخلقی. (منتهی الارب). لنگی. (دهار). عرج. عرج. (منتهی الارب). ماأشد عرجه، یعنی چه لنگ است او، و لایقال ما أعرجه فی التعجب لأن ماکان لوناً أو خلقهً فی الجسد لایقال منه ماأفعله الا مع ’أشدّ’، غروب شدن آفتاب یا میل کردن آن به سوی مغرب. (منتهی الارب). پنهان شدن آفتاب در افق و میل کردن آفتاب به مغرب. (ناظم الاطبا). فروشدن آفتاب. (تاج المصادر بیهقی)