جدول جو
جدول جو

معنی عدل کردن

عدل کردن
(زَ دَ)
عدالت کردن. بعدل رفتار کردن. داد دادن. داد کردن. دادگستری. از روی عدل و انصاف عمل کردن:
عدل کن زانکه درولایت دل
در پیغمبری زند عادل.
سنائی.
حاکمی گر عدل خواهی کرد با ما یا ستم
بنده ایم ار صلح خواهی کرد با ما یانبرد.
سعدی.
پادشاهی که عدل نکند و نیکنامی توقع دارد بدان ماند که جو همی کارد و امید گندم دارد. (مجالس سعدی ص 21)
لغت نامه دهخدا