معنی عاجز ماندن عاجز ماندن(بَ کَ دَ) ناتوان شدن. درماندن: قامتی داری که سحری میکند کاندران عاجز بماند سامری. سعدی. جهان آن تو و تو مانده عاجز ز تو محروم تر کس دیده هرگز. شبستری لغت نامه دهخدا