جدول جو
جدول جو

معنی ظهیرالدین بابر

ظهیرالدین بابر(بِ)
ظهیرالدین محمد بن میرزا عمر شیخ بن سلطان ابوسعید بن میرزا محمد بن میرانشاه بن تیمور لنگ. پادشاهی که جد اکبر بود و به چهار واسطه نبیرۀ شاه تیمور صاحبقران باشد. (آنندراج) (غیاث). وی در سنۀ 888 هجری قمری متولد شد. در سال 899 هجری قمری پس از فوت پدر وارث حکومت فرغانه گردید، مدت 11سال با ملوک ازبک و تاتار محاربه کرد و چون ضعف خودرا احساس نمود رو به کابل و قندهار آورد و پس از ضبط افغانستان 22 سال در آن حدود فرمانفرمائی کرد، و ضمناً به خیال تسخیر هندوستان افتاد. در سنۀ 932 هجری قمری ابراهیم لودی را مغلوب کرد و مظفراً داخل دهلی گشت و بدین طریق دولتی بزرگ معروف به ’دولت مغول’ درهندوستان تأسیس کرد که تا سنۀ 1264 هجری قمری 332 سال فرمانروائی داشته و از بین این سلسله سلاطین نامدار مانند اکبرشاه و اورنگ زیب و غیره ظهور کرده است.
بابر در هندوستان و افغانستان طرق و کاروانسراهای بیشمار بوجود آورده و بعمران و آبادی بسیار خدمت کرد و 5 سال در دهلی حکمرانی نموده و در سال 937 هجری قمری در سن 49 سالگی درگذشت. مجموع سنوات سلطنتش به 38 سال بالغ گردید. شخصی عالم و ادیب بوده و کتابی درباره فتوحات و جهانداری و ترجمه حال خویش بنام توزک بابری در زبان خود یعنی جغتائی تألیف کرد. این اثر شایان مطالعه و قابل تحسین را به امر عبدالرحیم خان از احفاد اکبرشاه به زبان فارسی ترجمه نموده اند و همچنین اخیراً بزبان انگلیسی نیز ترجمه و منتشر شده، بابر را در ابتدا در شهر جمنه در اندرون باغچه موسوم به نورافشان بخاک سپرده بودند، در زمان شاهجهان استخوانهای او را بکابل منتقل ساخته برای او در خارج شهر آرامگاه مجللی پرداختند. پسر بزرگش همایونشاه جانشین وی گردید. (قاموس الاعلام ترکی ج 2). رجوع به فهرست حبیب السیر چ خیام ج 4 و لاروس بزرگ و لغات تاریخیه و جغرافیۀ ترکی ج 2 و سبک شناسی مرحوم بهار فهرست ج 3 شود.
ادوارد برون در تاریخ ادبیات خود آرد: هر چند دودمان تیمور از ایران منقرض گشت لیکن مقدر بود که بدست آنان سلطنتی باشکوه در هندوستان برپا گردد و آن بسعی ظهیرالدین محمد بابر که به پنج پشت به امیرتیمور میرسد انجام گرفت، بدین منوال که چون ازبکها او را از ولایت خود فرغانه بیرون راندند بهند افتاد و در آنجا سلسله ای تأسیس کرد که نزد مورخین اروپا به مغولهای کبیرمعروف هستند ومتجاور از سه قرن در آنجا سلطنت کردند و سرانجام درشورش بزرگ هندوستان در سال 1275 هجری قمری (1857 میلادی) آن سلاله پایان پذیرفت... و ظهیرالدین محمد بابر خدمات برجسته ای بعلم و ادب نمود. (ترجمه تاریخ ادبیات برون ج 3 صص 410- 411). از تاریخ حیات بابر مجموعۀ کامل و صحیحی بقلم خود او بنام یادداشتهای بابر که بدست ما رسیده به ’بابرنامه’ معروف است و در آن شرح زندگانی خود را بزبان ترکی جغتائی بقلم آورده. از اصل ترکی این کتاب قابل توجه، ایلمنسکی نسخه ای در غازان در سال 1857 میلادی بطبع رسانده و نسخه ای دیگر که جدیداً در حیدرآباد توسط خانم بوریج کشف شد بطور نمونه گراوری در سال 1905 میلادی بتوسط امناء موقوفۀ گیب انتشار یافت و نسخۀ ترکی بفرانسه بقلم پاوه دکورتی ترجمه شده و در پاریس در سال 1871 میلادی بطبع رسیده و از آن کتاب یک ترجمه فارسی نیز موجودست معروف به واقعات یا ’توزک بابری’ که بر حسب امر اکبر پادشاه مغول نوادۀبابر سردار وی عبدالرحیم، خان خانان در سال 998 هجری قمری (1589 میلادی) به فارسی ترجمه نموده است و آنرا دو نفر از دانشمندان موسوم به دکتر جان لیدن و مستر ویلیام ارسکین به انگلیسی نقل کرده اند که بسیار مشهور ودر لندن در سال 1826 میلادی بطبع رسیده است. علاوه بر آن کتاب مهم و سودمند، ما را کتاب دیگری در دست است که عبارت باشد از یادداشتهای پسرعم بابر موسوم به میرزا حیدر دغلات و آن را سردنیسن راس به انگلیسی درآورده و بر آن دیباچه و مقدمه و حاشیه و یادداشتهای بسیارنگاشته و نقشه ای ضمیمه کرده که مرحوم الیاس قونسول انگلیس در خراسان و سیستان طرح کرد و در لندن به سال 1898 میلادی بطبع رسیده و موسوم است به ’تاریخ مغولان آسیای مرکزی’ و این کتاب همان تاریخ رشیدی است و در آن مؤلف کلام خود را شرح و بسطی افزونتر از بابرنامه داده است، اگر چه همان را اصل قرار داده ولی بر آن تفصیلات و لواحقی چند اضافه کرده است. علاوه بر این دو کتاب که مؤلفین آنها خود از موجدین تاریخ عهد خود بوده اند، منابع تاریخی دیگر نیز راجع باین عصر و زمان فراوان در دست است. از تاریخ زندگانی بابر که از کتابهای فوق و از سایر منابع بدست می آید همینقدر در اینجا کافی است بگوئیم که قسمت اول عمر بابر در ناحیۀ کوچک فرغانه بسر آمده، و در آنجا بسال 1482 میلادی متولدشد. او پس از آن بواسطۀ هجوم شیبانی خان اوزبک در سال 1504 میلادی از آنجا بیرون رانده شد. دورۀ دوم عمر او از 1504 میلادی تا 1525 میلادی در افغانستان و بدخشان حکومت داشته و آخرالامر قصد تسخیر هندوستان کرده است و پس از فتح پانی پات که در آن سلطان ابراهیم لودی پادشاه دهلی را شکست فاحش داد در 20 آوریل 1526 میلادی اگره و دهلی و شمال هندوستان را از رود سند تا بنگال بتصرف درآورد و بنیان خاندان امپراطوری مغول را در آنجا برقرار کرد این قسمت سوم که کوتاهترین بخش زندگی اوست بوفات وی که در 26 دسامبر 1530 میلادی اتفاق افتاد خاتمه مییابد. بجای او فرزندش همایون بر تخت سلطنت هندوستان نشست سلسلۀ وقایع در بابرنامه از ماه رمضان 899 هجری قمری که در آن بابر به دوازده سالگی به پادشاهی فرغانه نشست تا سال 936 هجری قمری یعنی سال قبل از مرگ او خاتمه مییابد. این کتاب بعضی از واقعات را مانند وقایع سال 915 هجری قمری تا سال 924 هجری قمری و همچنین از سال 927 هجری قمری تا سال 931 هجری قمری نقص دارد. از لحاظ تاریخ سیاسی مملکت ایران، خاندان تیموری قبل از سال 1500 میلادی در آن کشور محو و نابود شد و آن مردخون خوار سلطنت عظیمی را که بنیاد نهاد فرزندش شاهرخ پادشاه سلیم النفس و منورالفکر آن خاندان تا سال 850هجری قمری (1447 میلادی) ادامه داد و پس از مرگ او حوادث سیاسی عبارت بود از کشمکش ها و جنگهای مابین برادران از یک طرف، هجوم ازبک ها و سایر قبایل تاتار از طرف دیگر. ولی در ظل عنایت و ذوق ادب پروری بعضی از آن شاهزادگان و امرا در شهرهای مختلف خاصه هرات ستارگانی در افق علم و شعر و صنعت و هنر نورافشانی میکردند.
جزئیات این جنگها را میرخواند و خواندمیر و عبدالرزاق به فارسی و در انگلیسی ارسکین در تاریخ خود بیان کرده اند و چون این وقایع عبارت از کشمکش افراد جاه طلب یک خانواده است وکمتر شباهتی بجنگ مابین ملل و یا منازعات مذهبی و جنگهای فکری دارد، بسیار خسته کننده و بیحاصل است. خوشبختانه برای ما در این کتاب بیش از آنچه سرجان ملکم بطور کامل اوضاع آنزمان را خلاصه کرده است ضرورت ندارد که چیزی اضافه کنیم، وی مینویسد:
’بعد از فوت الغبیگ می بینیم که جمعی از نسل تیمور بر سر ملک بهم افتاده اند و مردم را باین خانواده چنان اعتماد بود که هر کس دعوی کرد که از نسل تیمور است خلقی بر دور وی فراهم آمدند تا عاقبت پای تختی بامکنت یافت و یا قبری با عزت’ (تاریخ ادبیات براون ج 2 ترجمه حکمت صص 426- 429) و رجوع به فهرست همان کتاب شود. رضاقلیخان هدایت آرد: فرزند میرزا عمر شیخ بن سلطان ابوسعیدخان گورکانی، در دوازده سالگی بسلطنت رسیده در هندوستان استقلال یافته مدت سی وهشت سال در کمال استقلال پادشاهی کرده جامع حالات و کمالات بوده، شرح حالش در تواریخ مسطور است. گاهی در ترکی و فارسی شعر میفرموده ازوست:
نوروز و بهار و می و دلبری خوشست
بابر به عیش کوش که عالم دوباره نیست.
و له
باز آی ای همای که بی طوطی خطت
نزدیک شد که زاغ برد استخوان ما.
(مجمع الفصحاء ج 1 ص 19)
لغت نامه دهخدا