پشت. ضدّ بطن. ج، اظهر، ظهور، ظهران، چارپای بارکش، ستور برنشست. و منه: لص ﱡ عادی ظهر، یعنی درآمد در شتران و دزدید، بار، دیگ کهنه، مال بسیار، فخر به چیزی، جانب کوتاه موی پر مرغ: رش سهمک بظهران و لاترشه ببطنان، راه درشت، زمین بلند درشت، لفظ قرآن. خلاف بطن که تأویل آن است و حدیث و خبر، آنچه از تو غائب باشد، به پشت رسیدن چیزی، اعطاه عن ظهر ید، یعنی بی مکافات داد او را، خفیف الظهر، کم عیال، ثقیل الظهر، بسیارعیال، هو علی ظهرسفر، او آمادۀ راه است، اقران الظهر، از پس پشت درآیندگان در حرب، لاتجعل حاجتی بظهر، فراموش مکن. پس پشت میفکن، سال وادیهم ظهراً، روان شد رودبار ایشان از باران زمین ایشان، خلاف سال وادیهم درٔاً یعنی روان شد از آب زمین دیگران، اصبت منک مطر ظهر، از تو رسید مرا خیر بسیار، هو یأکل علی ظهر یدی، نفقۀ او من میدهم، هو بین ظهریهم،او در میانه و در معظم ایشان است. و کذا بین ظهرانیهم، نزل بین ظهریهم، فرودآمد پس پشت آنها، لقیته بین الظهرین و بین الظهرانین، یعنی ملاقات کردم او را بعد دو روز یا سه روز، جاء فلان بین ظهریه، أی قومه، فانزل بین ظهرانیکم و ظهریکم، أی فی وسطکم. (مهذب الاسماء) ، عن ظهر القلب، از حفظ. از بر