ابن محمد الخسروانی، کنیت وی ابوطاهر است. عوفی در تذکرۀ خویش آورده است: خسروانی نوای ثنای او راه انقطاع اسم زدی و مخدرات خاطر او دل مخالف و موافق ربودی. از اماثل شعرای آل سامان بوده در دولت ایشان با عیشی تن آسان. در قصیده ای میگوید در آخر عمر و شدت مرض: چهار گونه کس از من بعجز بنشستند کز آن چهار بمن ذره ای شفا نرسید طبیب و زاهد و اخترشناس و افسونگر به دارو و بدعا و بطالع و تعویذ. و در معنی قناعت و رفض آز گفته است و به الماس بیان گوهر موعظه سفته: تا باز کردم از دل زنگار آز و طمع زی هر دری که روی نهم در فراز نیست جاه است و قدر و منفعه آن را که طمع نیست عز است و صدر و مرتبه آن را که آز نیست. (از لباب الالباب ج 2 ص 20). و رجوع به خسروانی شود