سپردن. بسپردن. بگذاشتن. پیمودن. قطع کردن. بریدن راهی را: شبح المفازه، طی کرد بیابان را. (منتهی الارب). طوی البلاد طیاً، طی کرد زمین را. (منتهی الارب) ، نوردیدن. درنوردیدن. نوشتن. درنوشتن. درپیچیدن. لوله کردن: سزد که چون کف او نشر کرده نشرۀ جود روان ’حاتم طی’ طی کند بساط سخا. خاقانی. مصادر فوق مجازاً در موردراه نیز مستعمل است. - طی کردن قیمت چیزی، بریدن بها. - طی کردن نامه، درپیچیدن آن. ، در تداول فارسی، مردن. نفس آخر درکشیدن