آزمند بودن. چشم داشتن. حریص بودن. عسم. (فرهنگ اسدی خطی نخجوانی) : تو طمع زو مدار میوه و گل یار بد هست بابت سرپل. سنایی. بتبع سلف رستگاری طمع میدارد. (کلیله و دمنه). از نخشبی مدار طمع در جهان کرم نخ نام دیو باشد و شب تیرگی و غم. ؟ (از صحاح الفرس). طمع دارم که گر ناگه شگرفی بخواند زین محبت نامه حرفی. جامی. مدار از منزل آرایان طمع معماری دلها که وسعت رفت از دست و دل مردم به منزلها. صائب (از آنندراج). بد میکنی و نیک طمع میداری خود بدباشد جزای بدکرداری. ؟