امید برداشتن. ترک آز کردن. قطع امید کردن. ترک چشم داشت. طمع گسستن. رجوع به طمع گسستن شود: از دانه طمع ببر که رستی از دام. چون تو طمع از جهان بریدی دانی که همه جهان کریمند. رودکی. (منسوب به بایزید بسطامی). اگر می خواهد که ازین قال و قیل برهد و طمع جهانیان از ولایت وی بریده گردد چرا بنام سلطان خطبه نکند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 685). طمع چون بریدم من از مال خواجه زنش غرکه خود راکم از خواجه داند. ابن یمین