جدول جو
جدول جو

معنی طمع بریدن

طمع بریدن
(خوَشْ / خُشْ گَ تَ)
امید برداشتن. ترک آز کردن. قطع امید کردن. ترک چشم داشت. طمع گسستن. رجوع به طمع گسستن شود:
از دانه طمع ببر که رستی از دام.
چون تو طمع از جهان بریدی
دانی که همه جهان کریمند.
رودکی.
(منسوب به بایزید بسطامی).
اگر می خواهد که ازین قال و قیل برهد و طمع جهانیان از ولایت وی بریده گردد چرا بنام سلطان خطبه نکند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 685).
طمع چون بریدم من از مال خواجه
زنش غرکه خود راکم از خواجه داند.
ابن یمین
لغت نامه دهخدا