برداشتن دوشیزگی. بکارت بردن. (منتخب اللغات). آرمیدن با زن. (زوزنی) (منتهی الارب) (دهار) (تاج المصادر)، ریمناکی. خلاف طهر. ریمناک شدن. (منتهی الارب). چرکین شدن. (منتخب اللغات)، حائض شدن زن. (منتهی الارب) (زوزنی) (تاج المصادر) (منتخب اللغات)، {{اسم}} حیض. (مهذب الاسماء). خون حیض زنان به عادت قاعده: نه کمی در شهوت و طمث و بعال که زنان را آید از ضعفت ملال. مولوی. طفل ماهیت نداند طمث را جز که گوئی هست چون حلوا تو را. مولوی. - احتباس طمث، بند آمدن خون حیض: و آنجا که سبب (دوار) مشارکت رحم و مثانه باشد. احتباس طمث یا اختناق رحم پیش آرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). ، {{مصدر}} بسودن هر چیز که باشد، و منه: ماطمث ذا المرتع قبلنا احدٌ و ماطمث هذه الناقه حبل قطّ، ای مامسها عقال ٌ. (منتهی الارب). مساس. دست بچیزی رسانیدن، فاسد شدن. (منتخب اللغات)، فساد. (منتهی الارب)