اندودن. (زمخشری). مالیدن. (زمخشری). بیالودن. (دستور اللغه) : نارنج چو دو کفّۀ سیمین ترازو هر دو ز زر سرخ طلی کرده برونسو. منوچهری. بگیرند برگ غارده درمسنگ، عاقرقرحا پنج درمسنگ... و با ده ستیر زفت رومی بسرشند و بر کاغذ طلی کنند و بر آن موضع دوسانند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). ماهی از دریا آید بسوی شست بطبع گر طلی کرده بود بر سر آن شست فقاع. سوزنی. چون به زر آب قدح کردند مژگان را طلی میخ نعل مرکبان شاه کشور ساختند. خاقانی