جدول جو
جدول جو

معنی طلحه خزاعی

طلحه خزاعی
(طَ حَ)
ابن عبداﷲ بن خلف بن السعد خزاعی. طلحهالطلحات و از بخشندگان بنام عرب در دوران اسلامی است. پدرش عبداﷲ بن خلف مکنی به ابوطلحه در دیوان بصره شغل کاتبی عمرو بن عثمان داشت و به روز جمل با عائشه بود و کشته شد. زرکلی در الاعلام گوید: طلحه اجود اهل بصره به روزگار خویش بود و به بنی امیه تمایلی داشت و وی را اکرام میکردند و گوید چشم وی به سمرقند از دست برفت. و حکومت وی بر سیستان از جانب زیادبن سلمه بوده است و او در حالی که والی سیستان بود درگذشت. و صاحب تاریخ سیستان شرح حکومت وی بدینگونه آرد:...یزید بن معاویه سلم بن زیادبن ابیه را به خراسان فرستاد و سیستان [و] سلم طلحه بن عبداﷲ بن خلف الخزاعی که طلحهالطلحات گفتندی به سیستان فرستاد و سوی یزید بن معاویه کس فرستاد و نامه کرد و دستوری خواست به فرستادن طلحه به سیستان. یزید عهد فرستاد طلحه را به سیستان و سلم عهد بدخوله از پس وی بفرستاد و هنوز به راه اندر بود که آن عهد به وی رسید، فرمان داده بود که برادر مرا به عهد بازخر. آمدن طلحهالطلحات به سیستان و عمر برادر او صاحب جیش بود. طلحه به سیستان آمد و برادرش عمر صاحب الجیش او بود و صاحب شرط او مالک بن اوس الازدی و رسول فرستاد و بوعبیدۀ زیاد را و اسیران که با او بودند به پانصد هزار درم بازخرید، باز به بست رفت و کار آن دیار بر نظام کرد و باز سیستان آمد. و مردی بزرگوار نیکوسیرت باخرد بود و هیچ کسی او را اندر شجاعت و سخاوت نظیرنبود و از سخاوت و عدل خویش چنان گشت که مردمان سیستان همه سوگند به جان او یاد کردندی از محبت او که به دلها جای گیر افتاد و چنان بود که شاعر گوید: شعر
یا طلح انت اخوالندی و عقیده
فبحیث بت ّ من المنازل باتا
شهد الانام صغیرهم و کبیرهم
ان الندی ان مات طلحه ماتا.
و به سخاوت بدان جایگاه بود که بوالاسد یکی بیامد قصد او را به سیستان و روزی چند به درگاه او بماند که او را نگفتند، آخر این بیتها بنوشت و پیش او فرستاد. شعر
ورد السقاه المعطشون فانهلوا
ریاً و طاب لهم لدیک المکرع
و وردت بحرک طامیاً متدفقاً
فرددت دلوی شنها یتقعقع
و اراک تقطر جانباً عن جانب
و محل بیتی عن سمائک بلقع.
چون خط و شعر او بدید خجل ماند و اندر وقت او را پیش خویش آورد و عذر خواست و دو یاقوت سرخ گرانمایه به دست همی گردانید، گفت یا بوالاسد بیست هزار درم دوستر داری یا از این یکی ؟ گفت من یک پاره سنگ اختیار نکنم، تا بیست هزار درم. بیست هزار درم را بیاورد و غلام خویش را گفت برگیر، پس گفت اگر امیر بیند یک پاره فرا من دهد تا بینم، هر دو پاره زی وی انداخت و گفت مردان را فریب نکنند بدین، به صد هزار درم خریده ام و بوالاسد به عراق برد و به صد و بیست هزار درم بداد. آمدن اسود سعید به سیستان. باز یزید بن معاویه اسودبن سعید را به سیستان فرستاد اندر آخر سنۀ اثنی و ستین (62 هجری قمری). چون روزی چند ببود، اندر عقب، عبداﷲ بن طلحهالطلحات را به سیستان فرستاد اندر سنۀ ثلث و ستین (63 هجری قمری). آمدن عبداﷲ طلحه به سیستان. و یک سال به سیستان بود، باز پدر وی [طلحه] را به سیستان فرستاد اندر سنۀ اربع و ستین (64 هجری قمری) و او پسر خویش را عبداﷲ را خلیفت کرد که مردمان از نیکوئی سیرت وی شکر بسیار کردند و به سیستان ببود [یعنی خود طلحه] تا گاه وفات وی، پس وصیت کرد پسرخویش را که مرا هم اینجا دفن کن که این مردمان مرا دوست دارند تا ذکر من اینجا بماند میان دوستان من و مرا سالها یاد همی کنند که مردم چون او را همی یاد کنند مرده نباشد و آن سخن که کسی گوید که هزار سال ترا بقا باد آن نه بر خطا گویند، بقاء مرد ذکر نیکوئی اوست و من امید میدارم که از آن جمله باشم اندر این شهر بزرگوار و این بزرگان و آزادمردان. پس چون فرمان یافت پسرش فرمان او را کار بست و او را به تهل مهاجر دفن کرد و اکنون گور اومعروف است. شاعر گوید، و هو عبداﷲ بن قیس الرقیات:
رحم اﷲ اعظماًدفنوها
بسجستان طلحهالطلحات.
(تاریخ سیستان صص 101-103).
صاحب عقدالفرید گوید: اجواد اهل اسلام یازده تن بودند در عصری واحد و آنان را نظیری پیش از آن و پس از آن نبوده است، اما بخشندگان حجاز سه تن بودند در یک زمان: عبیداﷲ بن العباس و عبداﷲ بن جعفر و سعید بن العاص و بخشندگان بصره پنج تن بودند به یک روزگار: عبداﷲ بن عامربن کریز و عبیداﷲ بن ابی بکره مولی رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و سلم و مسلم بن زیاد و عبیداﷲ بن معمر القرشی ثم التیمی و طلحهالطلحات و هو طلحه بن عبداﷲ بن خلف الخزاعی و شاعر درباره وی گوید:
نضر اﷲ اعظماً دفنوها
بسجستان طلحهالطلحات.
و بخشندگان کوفه سه تن بودند به یک زمان: عتاب بن ورقاء الریاحی و اسمأبن خارجه الفزاری و عکرمه بن ربعی الفیاض. طلحه ای را طلحهالطلحات بدان جهت گویند که مادرش صفیه دختر حارث بن طلحه بن ابی طلحه بن عبدمناف است و پیغمبر اکرم به روز احد طلحه بن عبیداﷲ را طلحهالخیر و به روز غزوۀ ذات العسره طلحه الفیاض و به روز حنین طلحه الجواد نامید. و رجوع به عقدالفرید ج 1 ص 224 و ج 3 ص 333 و ج 4 ص 253 و 255 و ج 7 ص 105 و 106 و مجمل التواریخ ص 296 و تاریخ سیستان صص 101- 105 شود
لغت نامه دهخدا