جدول جو
جدول جو

معنی طلح

طلح
(حَ)
مانده شدن. (زوزنی) (تاج المصادر). طلاحه. مانده گردیدن شتر و منه حدیث اسلام عمر: فمابرح یقاتلهم حتی طلح، ای اعیا. (منتهی الارب). مانده کردن ستور و مانده شدن وی. (تاج المصادر). طلح زید بعیره، مانده گردانید شتر را (لازم است و متعدی). (منتهی الارب) ، لاغر کردن ستور. (زوزنی) ، خالی شکم گردیدن از خوردنی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا