داین. غریم. بستانکار. وام ده. وام خواه. کسی که پول یا کالائی از دیگری باید به او برسد، طلبنده. خواهان و آرزومند. زغبوت. (منتهی الارب). خواستار: روزی که جدا ماندمی از تو ز پی من صد راه رسول آمده بودی و طلبکار. فرخی. طلبکار باید صبور و حمول که نشنیده ام کیمیاگر عجول. سعدی. طلبکار خیر است و امیدوار خدایا امیدی که دارد برآر. سعدی. به دیدار وی زی سپاهان شدم به مهرش طلبکار و خواهان شدم. سعدی. که و مه طلبکار عمرند و بس کسی را به مردن نیاید هوس. امیرخسرو