جدول جو
جدول جو

معنی طلاق دادن

طلاق دادن
(خوَشْ / خُشْ رَ کَ دَ)
رها کردن زن. تسریح. (منتهی الارب). تطلیق. (تاج المصادر). املاک. یقال: املکت امرها (مجهولاً) ، یعنی طلاق داده شد. (منتهی الارب) :
هرکه مراو را طلاق داد بجویدش
دوست ندارد هگرز شوی حلاله.
ناصرخسرو.
و هرگاه که متقی در کار این جهان گذرنده تأملی کند هرآینه مقابح آن را به نظر بصیرت بیند... و به قضا رضا دهد تا غم کم خورد و دنیا را طلاق دهد. (کلیله و دمنه).
شب طلاق خواب داده دیده بانان بصیر
تا شکرریز عروسان بیابان دیده اند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا