ابن علی بن عبدالعزیز، ابوفراس السلمی الدمشقی، المعروف بالبدیع. وی نحوی و نویسنده ای ادیب و در نظم و نثر سرآمد بود. از اشعار اوست: قیل لی لم جلست فی آخر القو م و انت البدیعرب القوافی قلت آثرته لان المنادی - ل یری طرزها علی الاطراف و نیز او راست: یا صاح آنسنی دهری و اوحشنی منهم و اضحکنی دهری و ابکانی قد قلت ارض ٌ بارض بعد فرقتهم فلاتقل لی جیران بجیران و همو راست: یا نسیماً هب مسکاً عبقا هذه انفاس ریا جلقا کف عنی و الهوی مازادنی برد انفاسک الاحرقا لیت شعری نقضوااحبابنا یا حبیب النفس ذاک الموثقا یا ریاح الشوق سوقی نحوهم عارضاً من سحب دمعی غدقا و انثری عقد دموعی طالما کان منظوماً بایام اللقا و هم از گفته های وی است: هکذا فی حبکم استوجب کبداً حرّاً و قلباً یجب و جزا من سهرت اجفانه حجه تمضی و اخری تعقب زفرات ٌ فی الحشا محرقه و جفون دمعها ینسکب قاتل الله عذولی ما دری ان فی الاعین اسداً تثب لااری لی عن حبیبی سلوه فدعونی و غرامی و اذهبوا. و نیز گوید: ان کنت عنی فی العیان مغیباً فما انت عن سمعی و قلبی بغائب اذا اشتاقت العینان منک لنظره تمثلت لی فی القلب من کل ّ جانب. وفات او بسال 524 هجری قمری بوده است. (معجم الادباء ج 4 ص 275). صاحب فوات الوفیات گوید: وی در هنگام مرگ در مصر متولی بود، و در نظم و نثر آیتی بود ووقتی قطعه ای را که بدین بیت آغاز میشود: یا نسیماً هب ّ مسکاً عبقاً الخ، سرود قطعه شهرتی یافت و دستاویز خنیاگران گردید و در مجالس بدان اشعار تغنی میکردند. یکی از افاضل گوید: روزی در یکی از کویهای قاهره میگذشتم، دیدم شتر بسیاری که بار آنها سیب فتحی محصول شام است در آن کوی نمودار شد و بوی خوش آن سیبها فضای آن محل را معطر ساخت، من دیرگاهی متحیرانه متوجۀ شتران شدم، در آن حال زنی از برابرم گذر میکرد و ملتفت شد که بوی سیبها مرا به دهشت انداخته و بحال حیرت به احمال شتران مینگرم، آن زن اشارتی بسوی من کرد و این مصراع از قطعۀ طراد معروف به بدیع را سخت بهنگام فروخواند مصراع: هذه انفاس ریاجلقا. این قطعه را درباره ابونصر بن قاضی الصعید گوید: حاکمکم بهیمه لیس یساوی العلفا و لیس فیه مضغه طیبه الا القفا قاضی در ازاء بدگوئی وی را بزندان فرستاد طراد نوبت دیگر این قطعه در هجا قاضی سرود: اصبحت بین مصائب من کید ذات حرسمین انا یوسف امرت بسج نی زوجهالقاضی المکین. (فوات الوفیات ج 1 ص 196)