ضیاءالدین محمد کاشانی، هدایت گوید: زبدۀ فضلا و قدوۀ علما و خلف الصدق مولانا نور است که از مشاهیر علما بوده، باری نام شریف آن جناب ضیاءالدین محمد است، بعضی گفته اند اصل ایشان آذری و در کاشان توطن داشته اند، بهرحال از همگنان خود طاق بوده و بکمالات یگانه آفاق با نهایت فضل صاحب ذوق و بصحبت اهل ذوقش شوق، کاملان را مرید و طالبان را مراد، وفاتش در سنۀ 124 (؟) در کاشان، از اوست: افسانۀ ما گرچه دراز است خوش است هرچند که عشق جان گداز است خوش است حسن تو بهر روی که باشد نیکوست عشق ار همه بر وجه مجاز است خوش است، و نیز او راست: هستی که شود نیست ز هستی به دراست هر زر که شود مس بحقیقت نه زر است مس را بعمل توان زر خالص کرد اینجا نظری کن که محل نظر است، هم او راست: باآنکه شب از غصه غمم فرساید روزم همه آرزو که شب کی آید آزردۀ روزگار را القصه روز دگر و شب دگر می باید، و نیز از اوست: زاهد بخرابات بیا راست مترس ترسی که در این راه خطرهاست مترس آنکس که ز ترس او نیائی بر ما پنهان ز تو در خرابۀ ماست مترس، و نیز: ای هر نفس از جود توام فیض نوی بی لطف تو صدهزار کوشش به جوی توفیق تو گر راهنمائی نکند از سعی بجائی نرسد راهروی، (از ریاض العارفین ص 101)