شاخی که اسرافیل در وی دمد. (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل). آنچه اسرافیل در آن دمد. (مهذب الاسماء). آنچه اسرافیل روز محشر خواهد دمید یک بار جهت میرانیدن و بار دیگر برای زنده کردن و میان هر دو نفخه چهل سال فاصله باشد. (غیاث اللغات). آنچه اسرافیل در آن دمد جهت میرانیدن و زنده کردن خلق. (منتهی الارب) : سرافیل را دید صوری بدست برافراخته سر زجای نشست. فردوسی. گیتی بمثل سرای کار است تا روز قیام و نفخت صور. ناصرخسرو. خروش شهپر جبریل و صور اسرافیل غریو سبحۀ رضوان و زیور حورا. خاقانی. سر برون زد ز مهد میکائیل به رصدگاه صور اسرافیل. نظامی. و رجوع به صور شود