جدول جو
جدول جو

معنی صور

صور
بوق، (مهذب الاسماء)، شاخ حیوان که آنرا مینوازند، (غیاث اللغات)، شاخ که در آن دمند، (منتهی الارب)، نای، ناقور، قرن، شاخ، (منتهی الارب) :
دم صور بشناس و انگیختن
روانها به تنها برآمیختن،
اسدی،
گیتی بمثل سرای کار است
تا روز قیام و نفخت صور،
ناصرخسرو،
سندان بسنان چنان شکافد
چون صور که آسمان شکافد،
خاقانی،
رگ رگست این آب شیرین و آب شور
در خلایق میرود تا نفخ صور،
مولوی،
حریفان خلوت سرای الست
به یک جرعه تا نفخۀ صور مست،
سعدی (بوستان)،
و رجوع به صور اسرافیل شود
لغت نامه دهخدا