همیان دراهم و مانند آن. (منتهی الارب). همیان زر. (دستورالاخوان). زر بسته در رگوی. (زمخشری). همیان. (غیاث اللغات). کیسه. (مهذب الاسماء). کیسۀ زر. کیسۀ سیم و زر: از زرد و سرخ مرد بنفریبد نا راست صرۀ وی و قنطارش. ناصرخسرو. جز دین نستاند از کسی کابین راضی نشود بصدره و صره. ناصرخسرو. و اطراف چنان فراهم و منقبض که گوئی در صره بستی. (کلیله و دمنه). نقدی سره از آن صره برداشتند. (کلیله و دمنه). و در صحبت او پنجاه صره و در هر صره ده هزار دینار حمل فرمود. (کلیله و دمنه). آن می و جام بین بهم گوئی دست شعوذه کرده ز سیم ده دهی صرّۀ زرّ شش سری. خاقانی. زر همچو گل ز صره از آن ریختم بخاک تا همچو غنچه با دل پرخون نیامدم. عطار. صرۀ هزار دینار زر از روزن بیرون داشت. (گلستان). و آنکه پهلو تهی کند از کان صرۀ سیم و زر کجا یابد. ابن یمین. و از جیب او صرۀ دنانیر درافتاد که زیاده و بیشتر از خرج او بود. (تاریخ قم ص 161) ، بلغنده. (دستورالاخوان)