رکن الدین هروی (مولانا...). در دانشمندی از علمای عصر ممتاز و به حضور طغاتیمورخان امام نماز بود، و بعد نجات از اعتراض تیمورخان جانب شیراز شتافت و به ملازمت بارگاه امیر مظفر شاه شجاع اختصاص یافت و در سنۀ خمس و ستین و سبعمائه (765 هجری قمری) صائن روحش از صیانت جسم رو برتافت. آنگاه که طغاتیمور به موجبی از وی برآشفته و مقید و مسجونش فرمود این رباعی را ذریعۀ استخلاص خود کرد: در حضرت شاه چون قوی شد رایم گفتم که رکاب را ز زر فرمایم آهن چو شنید این حکایت از من در تاب شد و حلقه بزد بر پایم. و هم از اوست: گویم آیین وفا در مردم عالم کم است باز میگویم که شاید بوده باشد، عالم است. (صبح گلشن ص 245). وی از مقربین طغاتیمورخان و مدرس و معلم او بود و منصب پیشنمازی به وی مفوض گردید. روزی کسی اندازۀ فهم و علم تیمورخان را از وی پرسید، گفت: تعلیم علم به خان یعنی کاروانسرا بهتر از تعلیم این خان است. تیمورخان این سخن از پس پرده بشنید و فرمود وی را به زندان کنند، پس از مدتی با آن بند گران که بر پای داشت خود را به سر راه تیمورخان رسانید و اظهار عجزکرد، خان گفت بدیههً حسب الحال خود بگوی تا ترا ببخشم. رکن الدین گفت: در خدمت شاه چون قوی شد رایم گفتم که رکاب را ز زر فرمایم آهن چو شنید این حکایت از من در تاب فتاد وحلقه زد بر پایم. خان امر داد بند از پایش برداشتند و او به شیراز رفته در خدمت شاه شجاع امیر مظفر درآمد. و در سال 765 هجری قمری درگذشت. (ریحانهالادب ج 2 ص 410)