جدول جو
جدول جو

معنی شیع

شیع
(شَ)
شیربچه. ج، اشیاع. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بچۀ دوم که در میان او و بچۀ اول، دیگری زاده نشده باشد. گویند: هذا شیع هذا، مثل و مانند، مقدار و اندازه. گویند: اقام فلان شهراً او شیعه. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، به معنی شوع است. (منتهی الارب). رجوع به شوع شود، عده و مقدار و مدت: آتیک غداً او شیعه، ای بعده بمقدار و مده. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا