دلیر گشتن و باجرأت شدن. (ناظم الاطباء). دلیر و چیره شدن. (آنندراج) (غیاث). جری گردیدن. جری گشتن. به واسطۀ ندیدن مقاومتی بر قوت و نیروی خود فریفته و بالان شدن. بغلط خود را قوی شمردن. نظیر چشته خور شدن. مسته خوار شدن. چشته خوارشدن. کریز خورده شدن. (یادداشت مؤلف) : ز افتادن او دلیرک شدم چو روبه شد او بنده شیرک شدم. یحیی کاشی (ازآنندراج)