شهریار. ممدوح فخرالدین اسعد گرگانی بوده است و سپس فخرالدین در قطعۀ ذیل هجاء او کرده: بسیار شعر گفتم و خواندم بروزگار یک یک بجهد بر ثقه الملک شهریار شاخی تر از امید بکشتم بخدمتش آن شاخ خشک گشت و نیاورد هیچ بار دعوی شعر کرد و ندانست شاعری و آنگاه کرد نیز بنادانی افتخار زو گاوتر ندیدم و نشنیدم آدمی در دولتش عجب غلطی کرد روزگار امید من دریغ بدان خام قلتبان اشعار من دریغ بدان روسپی تبار