عوفی کنیۀ وی را ابوالحسن و نام او را طلحه یاد کرده او را از مردم مرو دانسته و لطف طبع و دیگر فضائل وی را ستوده است، آنگاه درباره قطعات و قصاید وی می نویسد نادر و کمیاب است و او را رباعی گو شمرده و 18 رباعی از وی نقل کرده است از این قبیل: آن دل که بدی فارغ و ساکن پیوست برخاست چو اندر او هوای تو نشست آن دست که بند چرخ را بگشادی بندسر زلف تو به یک موی ببست. # گیرم که ز زلف حلقه ها بافته ای وآنگه به رخ چو ماه برتافته ای الماس لطافت از کجا یافته ای ؟ کآن لعل چنان به حیله بشکافته ای. (لباب الالباب عوفی چ سعید نفیسی ج 2 ص 354)