شوط براح، شغال. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شوط باطل، گرد آفتاب که از روزن خانه نماید، لغتی است در سین مهمله یعنی سوط. (منتهی الارب). لغتی است در سوط باطل. (از اقرب الموارد) ، تگ تا نهایت. ج، اشواط. (منتهی الارب). نهایت. (اقرب الموارد). تگ و گشت. (غیاث). تگ. (مهذب الاسماء). دویدن. (المصادر زوزنی) ، جایی است میان دو پشته که به راه ماند و در آن آب و مردم میرود. مسافت آن مقدار داعی است. ج، شیاط. (منتهی الارب). گویی راهی است که طول آن بمقدار آواز خواننده ای است. (از اقرب الموارد) ، گرد گشتن. طواف کردن. گرد بر گرد برآمدن: طاف بالبیت سبعه اشواط، یعنی طوف کرد هفت گشت و قال فی القاموس: کره جماعه من الفقهاء ان یقال لطوفات الطواف اشواط. (منتهی الارب)