شمع افروختن. شمع بفروختن. شمع برافروختن. روشن ساختن شمع. (یادداشت مؤلف) : برکنم شمع و وفا را به خراسان طلبم کآن کلید در رضوان به خراسان یابم. خاقانی. ز آتشی کافتاد از حراق شب شمع در صحرای جان برکرد صبح. خاقانی. تا درین ایوان مینا هر شبی برمی کنند شمع ناهید و چراغ ماه و قندیل پرن. خواجه سلمان (از آنندراج). رجوع به مترادفات کلمه شود