جدول جو
جدول جو

معنی شمص

شمص
(تَ)
بنرمی و یا بدرشتی راندن ستور را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بدرشتی راندن ستور را. (اقرب الموارد) ، زدن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، به شتاب واداشتن: شمصتنی حاجتک، ای اعجلتنی. (از اقرب الموارد) ، ناگوار شدن اسب از خوردن سپست تر. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، درخستن ستور را به چوب تا تیز رود. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا