جدول جو
جدول جو

معنی شمس الدین رازی

شمس الدین رازی
(شَ سُدْ دی)
محمد بن قیس رازی. معروف به شمس قیس رازی. دانشمند و ادیب قرن هفتم هجری (وفات پس از 628). وی از مردم ری بود و مدتی دراز در ماوراءالنهر وخراسان اقامت داشت. در 601 تا پنج شش سال بعد در بخارا و در 614 در مرو بود. در سال اخیر که سلطان محمدخوارزمشاه به قصد فتح عراق و تسخیر بغداد و قهر و قمع خلیفه ناصر از خوارزم حرکت کرد، چون آوازۀ خروج مغول به قصد ولایات غربی از همان اوان در افواه منتشربوده، شمس هم مانند دیگر اغنیای خوارزم و خراسان و هر کس که استطاعت جلای وطن داشته، از خوارزم و خراسان هجرت کرد و در رکاب سلطان به عراق آمد. از این تاریخ که بحبوحۀ ف تنه مغول و بحران آشوب و انقلاب در سراسر ایران بود تا مدت هفت هشت سال شمس در شهرهای مختلف عراق بسر برد و اکثر اوقات از ترس جان از شهری به شهر دیگر میرفت و قتل و غارت هولناک مغول را در چند شهر به چشم خود مشاهده کرد و خود نیز یک دو بار در ری اسیر شحنگان شد. در سال 617 که سلطان محمد خوارزمشاه از مقابل دسته ای از لشکر مغول - تحت فرمان سبتای نوین و یمه نوین - که به تعاقب او مأمور بودند شهر به شهر فرار میکرد، شمس قیس هم از جملۀ ملازمان رکاب سلطان بود و نیز هنگامی که در پای قلعۀ فرزین سلطان و حشمش از لشکر مغول شکست خوردند و به سبب آنکه مغول سلطان را نشناختند وی زنده جان بدر برد، شمس قیس در رکاب سلطان بود و مسودات کتاب المعجم او با دیگر کتب نفیس که همیشه همراه داشت، در این حمله بکلی ضایع و تلف گردید. پس از گسیخته شدن شیرازۀ امور خوارزمشاهیان شمس در حدود 623 از عراق به فارس مهاجرت کرد و به خدمت اتابک سعد بن زنگی بن مودود از اتابکان سلغری (599-628 هجری قمری) رسید. اتابک حرمت او را منظور داشت و وی را از جملۀ اصحاب و ندیم خاص گردانید. وی تا پنج سال، یعنی تا پایان عمر اتابک مزبور در کنف حمایت او بسر میبرد و پس از وفات وی و جلوس پسرش اتابک ابوبکر بن سعد باز در مرتبت خود باقی بود. از مؤلفات اوست: المعجم فی معاییر اشعار العجم، المعرب فی معاییر اشعار العرب در فنون ادب عرب، الکافی فی العروضین و القوافی، حدائق المعجم (گویا مختصرالمعجم فی معاییر اشعارالعجم باشد). بجز کتاب اول، بقیه در دست نیست. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به مقدمۀ المعجم فی معاییر اشعارالعجم چ قزوینی، فهرست هر سه جلد سبک شناسی، از سعدی تا جامی ص 383 و غزالی نامه ص 204 شود
لغت نامه دهخدا