معنی شلک
- شلک (شَ)
- زلو. علق. (ناظم الاطباء). زالو. (یادداشت مؤلف). زالو را گویند که از عضو خون بمکد. (آنندراج) (انجمن آرا) (از برهان). شلوک. زلو. دیوچه. (از فرهنگ جهانگیری) :
درازپای چو لکلک سیاه چرده چو شلک
ورا نه مال و نه ملک و ورا نه خویش و تبار.
سوزنی (از فرهنگ جهانگیری).
رجوع به زالو و زلو شود
