مضطرب. آشفته. پریشان. مغموم. آزرده. (ناظم الاطباء). شکسته دل که استعارۀ مشهور است. (آنندراج). که خاطری رنجیده و آزرده دارد: من شکسته خاطر از شروانیان وز لفظ من خاک شروان مومیایی بخش ایران آمده. خاقانی. گرچه در غربت ز بی آبان شکسته خاطرم ز آتش خاطر به آبان ضیمران آورده ام. خاقانی. اصحاب از تعنت او شکسته خاطر میماند. (گلستان). رجوع به شکسته دل شود