با شقاوت و قساوت قلب و سخت دل، فقیر و تهیدست، خوار و ذلیل و مستمند و بدبخت و بیچاره. (ناظم الاطباء). بداختر. مقابل سعید. مقابل نیک اختر: باشد همو بزرگ و چنو روز او بزرگ باشد شقی حقیر و چنو روز او حقیر. منوچهری. از چه سعید اوفتاد و از چه شقی شد زاهد محرابی و کشیش کنشتی. ناصرخسرو. از دشمنش بیزار گشتم وز زمین کشورش روزی که بگریزد شقی از خواهر و از مادرش. ناصرخسرو. گر بدانی که شقی ای یا سعید آن بود بهتر ز هر فکر عتید. مولوی. ، بدکار و بدکردار. شریر. (ناظم الاطباء) : می بلرزد عرش از مدح شقی بدگمان گردد ز مدحش متقی. مولوی. ، گستاخ و بی ادب، دزد. راهزن، خونی و کشنده. (ناظم الاطباء)